این خصیصه را نه تنها در داخل و خودیها که حتی غریبهها نیز فهمیدند. برای نمونه ملک عبدالله، فردی غریبه و از کشوری دیگر بود و با وجود علاقهمندی به آقای هاشمی احتمالاً گلایههایی هم از برخوردهای کشور ما داشت، او جملهای درباره آقای هاشمی با این مضمون گفته است که «ایشان کسی است که حتی برای دشمنان خود خیرخواهی میکند و حتی با کشورهایی که با ایشان مسئله دارند، خیرخواهانه برخورد میکند و چیزی که نقل میکنند در جهت منافع افراد است».
این روحیه را مقایسه کنید با برخی سیاسیون دیگر کشور، زمانی که این شخصیتهای سیاسی دلخوری و ناراحتی از کسی دارند؛ شاهد آن هستیم که زمان طولانی و شاید تا همیشه این دلخوری را فراموش نمیکنند و همیشه در رفتار خود به تعبیر بد «کینهتوزی» و به تعبیر بهتر «ناروایی» را با طرف مقابل پیش میگیرند. اما آقای هاشمی اینگونه نبود و زمانی که کسانی چه از موضع سیاسی و چه غیرسیاسی برخوردهایی با ایشان داشت، ایشان از موضع خیرخواهی و همراهی با او برخورد میکرد.
آقای هاشمی همیشه در قضاوت نسبت به مسائل واقعبین بود. او سعی میکرد اول آگاهی کسب کند و بر همین اساس خیالات افسانهای، توهمات و آینده غیرواقعی برای کشور چه به لحاظ اقتصادی و چه سیاسی، متصور نبود و سعی میکرد، اینجور تخیلات و توهمات افسانهای را به خود راه ندهد. به عبارتی مبالغهآمیز نسبت به مسائل برخورد نمیکرد که در این شرایط رویاهایی را برای مردم مطرح کند که انتظارات غیرواقعی ایجاد کند و هیچکدام تحقق پیدا نکند و در نهایت منتهی به یک نوع ناامیدی عمومی در جامعه شود.
از خودگذشتگی ایشان نسبت به کشور و مسائل مردم از دیگر ویژگیهای ایشان بود. یعنی جایی که احساس میکرد نسبت به نجات کشور و زندگی مردم و برای رفاه مردم لازم است که از آبرو و حیثیت و حتی از اموال خود عبور کند، این کار را انجام میداد و اینجور نبود که همه چیز را برای آبرو و حیثیت خود بخواهد؛ چون بسیاری از شخصیتها را دیدهایم که وقتی در این موقعیت قرار میگیرند؛ نگران این هستند که اگر بحثی مطرح شود و حرفی بزنند؛ در جو عمومی برایشان آبروریزی و شکست و نقصی در ذهن مردم ایجاد شود.
آقای هاشمی وقتی پای مصالح کشور و مردم مطرح میشد، رفتار دیگری در پیش میگرفت. نمونه بارزی که ایشان بارها هم مطرح کرده است درباره پایان جنگ است که ایشان به حضرت امام گفته بود:«من حاضرم این را اعلام کنم، حتی اگر نیاز است من را محاکمه و حتی اعدام کنید.» موقعیت اینگونه نبود که با امام بشود غیرواقعی و خارج از حقیقت صحبت کرد. نمونههای دیگر فراوان است اینکه در هر انتخاباتی اگر احساس میکرد مفید است ولو میدانست و خیلیها میگفتند که مصلحت شخصی شما نیست ولی در صحنه حاضر میشد ولو نهایتا نتیجه نمیگرفت.
این روحیه را مقایسه کنید با برخی سیاسیون دیگر کشور، زمانی که این شخصیتهای سیاسی دلخوری و ناراحتی از کسی دارند؛ شاهد آن هستیم که زمان طولانی و شاید تا همیشه این دلخوری را فراموش نمیکنند و همیشه در رفتار خود به تعبیر بد «کینهتوزی» و به تعبیر بهتر «ناروایی» را با طرف مقابل پیش میگیرند. اما آقای هاشمی اینگونه نبود و زمانی که کسانی چه از موضع سیاسی و چه غیرسیاسی برخوردهایی با ایشان داشت، ایشان از موضع خیرخواهی و همراهی با او برخورد میکرد.
آقای هاشمی برخلاف خیلی از مسئولین که سعی نمیکنند موضوع را کامل ارزیابی کنند و بعد راجع به آن تصمیم بگیرند، معمولاً با اطلاع کامل و مناسب سخن میگفت و تصمیم میگرفت. متاسفانه یکی از گرفتاریهای جمهوری اسلامی این است که مدیران ارشد خیلی از مسائل را در زمین و آسمان بلاتکلیف نگه میدارند، اما ایشان در مسائل بسیار دقیق و ریز میشد و در نهایت راجع به آن قضاوت میکرد، حالا اگر مسئولیت با خودش بود دستور میداد و اگر هم مسئولیت با دیگران بود و از ایشان مشاوره میخواستند نظر قطعی خود را راجع به مسئله بیان میکرد. این ویژگی خیلی خاصیت راهگشایی برای دستگاههای مختلف داشت.
آقای هاشمی همیشه در قضاوت نسبت به مسائل واقعبین بود. او سعی میکرد اول آگاهی کسب کند و بر همین اساس خیالات افسانهای، توهمات و آینده غیرواقعی برای کشور چه به لحاظ اقتصادی و چه سیاسی، متصور نبود و سعی میکرد، اینجور تخیلات و توهمات افسانهای را به خود راه ندهد. به عبارتی مبالغهآمیز نسبت به مسائل برخورد نمیکرد که در این شرایط رویاهایی را برای مردم مطرح کند که انتظارات غیرواقعی ایجاد کند و هیچکدام تحقق پیدا نکند و در نهایت منتهی به یک نوع ناامیدی عمومی در جامعه شود.
از خودگذشتگی ایشان نسبت به کشور و مسائل مردم از دیگر ویژگیهای ایشان بود. یعنی جایی که احساس میکرد نسبت به نجات کشور و زندگی مردم و برای رفاه مردم لازم است که از آبرو و حیثیت و حتی از اموال خود عبور کند، این کار را انجام میداد و اینجور نبود که همه چیز را برای آبرو و حیثیت خود بخواهد؛ چون بسیاری از شخصیتها را دیدهایم که وقتی در این موقعیت قرار میگیرند؛ نگران این هستند که اگر بحثی مطرح شود و حرفی بزنند؛ در جو عمومی برایشان آبروریزی و شکست و نقصی در ذهن مردم ایجاد شود.
آقای هاشمی وقتی پای مصالح کشور و مردم مطرح میشد، رفتار دیگری در پیش میگرفت. نمونه بارزی که ایشان بارها هم مطرح کرده است درباره پایان جنگ است که ایشان به حضرت امام گفته بود:«من حاضرم این را اعلام کنم، حتی اگر نیاز است من را محاکمه و حتی اعدام کنید.» موقعیت اینگونه نبود که با امام بشود غیرواقعی و خارج از حقیقت صحبت کرد. نمونههای دیگر فراوان است اینکه در هر انتخاباتی اگر احساس میکرد مفید است ولو میدانست و خیلیها میگفتند که مصلحت شخصی شما نیست ولی در صحنه حاضر میشد ولو نهایتا نتیجه نمیگرفت.