سحابی و زیست مؤمنانه قرآنی
ابوالفضل بازرگان، عضو نهضت آزادی ایران
ابتدا باید ببینیم عوامل شکلدهنده شخصیتی مانند مرحوم سحابی چه بوده است. اول، مسئله وراثت است که انتقال صفات و خصایص پدر و مادر از طریق ژن است که غیراختیاری است اما مؤثر. دوم، تربیت خانوادگی است، که این هم غیراختیاری است اما در مورد مهندس سحابی موقعیت مناسبی بودهاست. سوم، تربیت در دوران مدرسه است، که تا حدودی اختیاری است. چهارم، اثرپذیری همراه با اثرگذاری در دوران دانشجویی است؛ که در اینجا اختیار بیشتر میشود و انتخاب صورت میگیرد و پنجم، اثرگذاری و اثرپذیری در میدان عمل است؛ فعالیت شغلی و کنشگریهای سیاسی و اجتماعی است که انتخابی شخص است و از این نظر کارنامه مهندس سحابی بسیار درخشان است.
ایشان زیست مؤمنانه قرآنی را انتخاب کرد و در عمل به منصه ظهور رساند. از جمله نمونههای آن، ایمان ارتقایابنده و نوشونده است. ایمان در درجه اول جنبه زبانی و در کودکی تقلیدی است و پس از آن بصیرت به وجود میآید و ایمان قلبی میشود و توأم به عمل میشود. یعنی هم ایمان و عمل صالح و نتیجتاً خلوص در ایمان به وجود میآید.
مهندس سحابی در این بخش نمونه است. دوم، پایداری و هزینه دادن در ایمان که در این زمینه هم موارد بسیاری در زندگی ایشان قابل یافتن است. سوم، وفای به عهد با خداوند که این هم در زندگی آقای سحابی مورد توجه بوده است؛ اینکه آقای سحابی در زندگی بسیار بر پیامهای قرآنی توجه داشت و در کنش سیاسی به میانهروی و اخلاقمداری نیز اهمیت بسیار میداد.
ایشان فردی میانهرو بوده و براساس عقل و درایت عمل میکرد. انصاف بر داوری نیز از خصایص ایشان بود، مثلاً آنجا که انشعابی در نهضت اتفاق افتاد و عدهای از آن جدا شدند ایشان آن انتقادات تند را مطرح نکرد و با حفظ احترام سران نهضت موضوع را در پیش گرفت و آنجا که احساس کرد حق با مهندس بازرگان بوده، شجاعانه آن را مطرح کرد و گفت:«ما اشتباه کردیم.»
از دیگر خصایص ایشان توجه به نقاط مشترک برای کارهای جمعی بود و ایران را محور قرار میداد و دگرپذیر بود. ایشان عشق به خدمت بیمنت در راستای توسعه پایدار داشت. طبیعتاً نقدهایی به ایشان وجود دارد؛ از نگاه من اگر نقدی به ایشان باشد از جمله گرایش ایشان به اقتصاد دولتی، اقتصادی هدایت شده بود و این دیدگاه آثار منفی هم در سالهای پس از انقلاب داشت. البته مقصرش آقای سحابی نبود و نگاه حکومت این بود.
موضوع دیگر در انتخابات مجلس پنجم است. در آن انتخابات ایشان، آقای توسلی و آقای بستهنگار، دکتر فرید اعلم و بنده از سد شورای نگهبان گذشتیم. آقای سحابی با توجه به تجربه دوره اول مجلس اکراه داشت به مجلس برود اما ما از او خواستیم که به مجلس برویم بعد هر وقت بخواهند استعفا دهند اما ایشان در سفر به تبریز انصراف داد. بنابراین فرصت احتمالی از دست رفت.
سحـابی منتقدی دلسوز که قدرش را ندانستند
سیدمحمدمهدی جعفری، دینپژوه و استاد دانشگاه
من در این فرصت موجود به ذکر برخی خاطرات و همزیستی با مهندس سحابی اشاره میکنم. در سال ۱۳۴۰ که از شیراز به تهران رفتم در جلسات مختلف نهضت آزادی ایران با ایشان آشنا شدم. او عضو شورای مرکزی این تشکل بود و با دانشجویان هم ارتباط داشت و از همان آغاز آشنایی، او را فردی وارد به امور سیاسی یافتم، با اخلاقی انسانی و متواضع. هرگز خود را برتر از دیگران نمیدانست و در دل دانشجویان جایی فراتر از یک مسئول سیاسی بازکرده بود؛ همه او را دوست داشتند.
در بهمن ۱۳۴۱ که شاه میخواست رفراندوم انقلاب سفید را انجام دهد برای آنکه مخالفان آن را افشا نکنند و بههم نریزند و رای مخالف ندهند، همه سران نهضت آزادی را به زندان انداختند؛ مهندس سحابی دستگیر نشد و از آن زمان به بعد بار مسئولیت افشاگری، آگاهسازی و اعلامیهنویسی و جمع و جور کردن افراد آزاد نهضت بر دوش ایشان افتاد. الحق همه این افراد از جمله زندهیادان، رحیم عطائی و حسام انتظاری و دانشجویان و آنها که رابط این جمعیت بودند، مانند عزت، شبانهروز به برنامه حزبی مشغول بودند بهطوریکه ساواک از فعالیت این افراد به شگفتی و وحشت دچار شد تا اینکه از طریق نفوذیهایش در دوم خرداد ۴۲ در جلسهای من و ۵ نفر دیگر از دانشجویان و رحیم عطائی و حسام انتظاری را دستگیر کردند. همان شب مهندس سحابی را در شرکت یاد با پیشنویس برخی اعلامیههای نهضت بازداشت و دو چهره دیگر نهضت هم در سطح شهر بازداشت شدند و به قزلقلعه منتقل کردند. این بازداشتها آنچنان مهم بود که به شاه گزارش دادند گروه اصلی را گرفتهایم.
در زندان ما سه نفر قرار گذاشتیم که در همه بازجوییها بگوییم که اعلامیههای نهضت از بهمن ۴۱ را مهندس سحابی مینوشتند، مهندس ابوالفضل حکیمی تکثیر میکرده و جعفری پخش میکرد، همین شد که من ۴ سال افتخار همبندی با مهندس سحابی را داشتم، بیاغراق او را انسانی دیدم که در دینداری و سیاستورزی و کارهای روزمره زندگی اخلاق والای انسانی را رعایت میکرد؛ آنهم نه با تکلف و تصنع. عزت را در این ۴ سال هموار در حال آموزش و پژوهش در زمینههای مختلف دیدم که پس از زندان هم به همین رویه پیش رفت. او با کولهباری از تجارب سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در سال ۵۷ از زندان آزاد شد و پس از پیروزی انقلاب آن را بیدریغ و بدون هیچ چشمداشتی در اختیار مسئولان و دوستان قرار داد.
دوستان که جمعیت دفاع از آزادی را تشکیل دادند؛ ایشان بر این موضوع تاکید کرد:«تکیه بر آزادی به تنهایی درست نیست و در کشوری که در مسیر توسعه است و میخواهد راهی که غرب رفته در دورهای ۲۵ ساله برود باید دولتی مقتدر وجود داشته باشد…دولت نباید تصدی امور را برعهده بگیرد زیرا تصدی موجب بهرهوری نمیباشد…»
در شورای انقلاب، مجلس خبرگان قانون اساسی، در نهضت آزادی ایران و در سمت تصدی سازمان برنامه و بودجه، در دولت موقت، در مجلس اول شورای اسلامی و در هر جا که حضور داشت از دادن نظریههای صائب اقتصادی و نقد دلسوزانه مسئولان دریغ نکرد. در سال ۶۹ او را به زندان میاندازند او در جلد دوم کتابش در این زمینه به نگارش جزوهای در نقد برنامه توسعه آقای هاشمی پیش از آن اشاره کرد که از طریق آقای امراللهی به دست او رسانده بوده و آقای هاشمی و آقای حبیبی آن را خوانده و از آن ناراحت شده بودند.
پس از آزادی با انتشار «ایران فردا» نگرشهای سیاسی و اقتصادی خیرخواهانه مطرح شد که به آن وقعی گذاشته نشد. در دوران اصلاحات آقای خاتمی که نگرشهای ایشان را میدانست آقای دعایی را پیش او فرستاد. آقای دعایی تعریف میکند که آقای خاتمی نظر سه نفر را میخواست و من وقتی پیش آقای سحابی رفتم. او گفت:«من هر نظر سیاسی و اقتصادی که او بخواهد در اختیار او میگذارم بدون اینکه بخواهد از من نام ببرد و از من یاد کند.»، این دوران که گذشت؛ پس از آن دوران هم باز زندان و محرومیت و محدودیت برای ایشان رقم خورد و قدرش دانسته نشد. ما امروز بیش از هر زمان نیازمند وحدت و انسجام همه گرایشها در راه مصالح ملی هستیم. امیدوارم که ما از آن تجربهها و آموزشها درس بگیریم و برای سربلندی ایران عزیز که پیوسته مهندس سحابی و هاله سحابی و هدی صابر به آن توجه داشتند برای عدالت و آزادی و رفع تبعیض و عزت و سربلندی مردم بکوشیم.
امید در راستای تحقق آرمانها
حامد سحابی، فرزند عزتالله سحابی
شاید مهمترین مسئله امروز ما براساس عنوانی که به این جلسه داده شده است و آن در «میانه آرمان و امید» است این باشد که بتوانیم با توجه به آرمانهایمان و بدون فروگذاری از آرمانهای والایی که این سه چهره(عزتالله سحابی، هاله سحابی و هدی صابر) مطرح کردهاند، امید دستیابی به آن را بیابیم و از یأس و کنارهگیری از آن بپرهیزیم.
آنها که تاریخ ایران را بیشتر خواندهاند، میدانند که ما در بخش بزرگی از تاریخ، حاکمیت ملی و حکومت فراگیر ملی نداشتیم و به نوعی حکومتمان به دست اشغالگران بود؛ یعنی از دل جامعه برنخاسته بود. با وجود این، ایران زنده مانده و جامعه ایران خودش را یاد داد که چگونه زنده بماند. این به مفهوم پرهیز از سیاست نیست و موضوع این است که ما باید به جامعه و توسعه ظرفیتهای خودمان بیشتر توجه کنیم و فعالیت در آن زمینه را به خاطر امر سیاسی فراموش نکنیم. هم امر سیاسی و هم فعالیت اجتماعی را در پیش بگیریم. باید امید را در جهت آرمانهایمان افزایش دهیم.
۸ نکته درباره عزتالله سحابی
ژیلا شریعتپناهی، قرآنپژوه و فعال ملی-مذهبی
از آنجایی که بهترین تجلیل از درگذشتگان خادم ملت یادآوری و یادگیری از عملکردهای آنان و الگو گرفتن از آنان در برخورد با مشکلات و مسائل است، در این بین به عملکرد، فعالیتها و تلاشهای مهندس عزتالله سحابی در ۸ نکته میپردازم. اول، اعتقادات راسخ ایشان به الگو گرفتن از آیات نورانی قرآن کریم. مثلاً ایشان به آیه ۹۶ سوره شریفه اعراف بسیار اشاره و توجه داشتند؛ در این آیه آمده است:«و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند قطعاً برکاتی از آسمان و زمین برایشان میگشودیم اما تکذیب کردند پس به کیفر دستاوردهایشان گریبانشان را گرفتیم.»
براساس دیگر آیات قرآن نزدیکترین عمل به تقوا عدالت و گذشت پس از احقاق حق است. دوم، در سال ۱۳۵۸ که ایشان منتخب مردم تهران در مجلس خبرگان قانون اساسی بودند، با تصویب اصل ولایت فقیه مخالفت کرده و در کنار ۷ نفر دیگر به آن رای مخالف دادند. سوم، در سال ۱۳۷۰ ایشان با همکاری برخی از دوستان ملی-مذهبی، همت خود را صرف انتشار دوهفتهنامه به نام «ایران فردا» کردند که ارزنده و بهیادماندنی و البته در مسائل سیاسی آیندهنگرانه و هشداردهنده بود؛ بهویژه درباره انحصار قدرت در فضای سیاسی.
خوشبختانه مردم در سال ۷۶ همسو با جوشش جامعه مدنی توانستند با رای دادن به آقای خاتمی به مدت ۸ سال این انحصار قدرت در قوه مجریه را بشکنند. همچنین رای مردم در انتخابات مجلس ششم این انحصار را در قوه مقننه شکست که افسوس از این فرصت طلایی استفاده نشد و از سال ۸۸ در بر همان پاشنه پیشین چرخید و به سوی انحصارطلبی سیاسی حرکت کردیم.
چهارم، در سرمقاله اردیبهشت ۱۳۷۶ ایشان به برنامههای خود در صورت رسیدن به ریاستجمهوری اشاره داشتند، که یکی از برنامههایشان ارتقای موقعیت زنان در بُعد مدیریتی و اجرایی تا حتی پست رئیسجمهوری بوده است.
پنجم، مهندس سحابی در سرمقاله دیماه ۷۷ با استناد به عملکرد حضرت علی(ع) چنین نوشت:«رابطه حکومت با مردم یک رابطه یکطرفه نیست که دولت حق حاکمیت و مردم تکلیف اطاعت داشته باشند؛ برعکس، این رابطه یک عقد دوطرفه است. زیرا به گفته علی(ع) من همان حقوقی را نسبت به شما دارم که شما بیعتکنندگان نسبت به من دارید. من رفاه، امنیت و تعلیم شما را بر عهده دارم و شما هم اجرای قوانین و مقررات و نظارت بر من یعنی والی را بر عهده دارید…(خطبه ۲۰۷ از نهجالبلاغه)» این متن بیانگر نظر ایشان درباره جایگاه حکومت و مردم است.
ششم، در سال ۱۳۸۶ که همراه ایشان در شورای ملی صلح عضویت داشتم در صحبت بسیار کوتاهی با توجه به سوابق تخصصی که در سازمان انرژی اتمی ایران داشتم و همان زمان طرفدار استفاده از انرژیهای پاک در کشور بودم، پیشنهاد کردم که مانند صلح حدیبیه ایران نیز با دنیا صلح کند و بهویژه بر سر اختلافات خود با سازمان بینالمللی انرژی اتمی با دنیا به تفاهم برسد. مرحوم مهندس نیز در همان جلسه تاکید کردند مقدمه صلح با دنیا صلح حکومت با ملت است که مسئولان به سخنان پدرانه ایشان عمل نکردند و ما به وضعیت امروز رسیدیم.
هفتم، در دیماه ۷۸ از طریق یکی از دوستان دعوت شدم که پس از نامنویسی برای کاندیداتوری مجلس به لیست ۳۰ نفره منصوب به گروه ملی- مذهبی که به ریاست ایشان بود، بپیوندم؛ شرط خود درباره استقلال در بیان نظرات خود بدون تبعیت حتمی به گروههای منصوب به ایشان و ایشان را مطرح کردم که آن مرحوم بدون تردید و با سعه صدر آن را پذیرفتند. این موافقت نشان از احترام به عقاید دیگران صرف نظر از مطامع فردی و گروهی بود.
هشتم، آخرین نکتهام انتقادی است، هنوز چندماه از پیروزی انقلاب نگذشته بود که خبر جدایی ایشان از نهضت آزادی در اخبار پخش شد. این خبر بر سرم فروریخت چون در نظر من نشان تفرقه با نواندیشان دینی، که تفرقه بین سحابی و بازرگان یا بنیصدر و دولت موقت بود و همچون تیری بر گلوی اتحاد این گروههای روشنفکری نشست، اتحادی که ملت در آن زمان بیش از هر زمانی به آن احتیاج داشت.
تلاشهای هدی صابر برای تحقق جامعه مدنی
فیروزه صابر، فعال مدنی و اجتماعی
مهندس سحابی در مقالهای که تحت عنوان «پس از آزادی» در «ایران فردا»ی سال ۱۳۷۴ منتشر کرده است؛ چهار پیشفرض جامعه مدنی را مطرح میکند؛ اول اینکه، همه شهروندان مساوی هستند و هیچ کسی امتیاز خاصی بر دیگری ندارد، دوم، حق انتخاب دارند. سوم، حقوق ملی، برتری و تقوم دارد؛ چهارم، جامعه متکثر و متنوع مصالح و منافع مختلف دارد. مصداقها و مثالهایی که این سیر را تحقق دادند در جامعه ما بسیارند که بخشی گمنام هستند. هدی صابر در این بین چه کرده است؛ او در سالهای پایانی زندگیاش در استانی وارد شد که موقعیتاش خط ترانزیت مواد مخدر بود. مشکلات اجتماعی و شکاف و اختلاف در آن بسیار بود، پایینترین شاخص توسعه انسانی در بین استانهای کشور بود.
در این بین هدی چه دید؟ در جامعه زنان و جوانان استعدادهای نهفته را دید. الگوهای پنهان دید. پتانسیل خیز برای زیست در شأن انسان را دید. قابلیت گروه شدن آنها را دید و نهایتاً نهاد محلی تاثیرگذار در آینده را دید و بر جو بیاعتمادی غلبه و خود را همعرض جامعه محلی کرد و آنها فاعل شدند نه تحت قیمومیت. با معتمدین محلی ارتباط مستمر و مداوم برقرار کرد و تیم حرفهای برای تسهیلگری آنجا بسیج کرد و با آنها به عنوان شهروند درجه دو برخورد نکرد و بستر آموزش و ارتقای موقعیت زنان و دختران را فراهم کرد. بهرغم همه پالسهای منفی باور به تغییر داشت. در شرایطی که بیشترین بازجوییهایش درباره زاهدان بود، اما در همه ملاقاتها پیگیر پیشرفت طرح بود.
او در اولین جلسه سلسلهنشستهای «هشت فراز و هزار نیاز» به حاکمیت یأس تاریخی اشاره کرد و گفت:«اکثرا تصور میکنند اتفاق دیگری در ایران نخواهد افتاد. چخماقی که بههم بخورد و شرایط بسته را به شرایط بازتری پیش ببرد، یافت نمیشود. اینها ناشی از یأس و ناکامی است و ایدئولوژیک شدن سیکل معیوب و دور باطل است.» او میگفت:«اکثراً برخورد با تاریخ را خطی میدانند اما نه آن شیب حضیض و نه آن شیب فراز افراطی است.»
او معتقد بود که سیر تاریخ سینوسی است و ارتفاع تاریخی ما نسبت به مشروطه خیلی بالاتراست و این یأس تاریخی را آنجا چنین مطرح میکند که منجر به مهاجرت دوگانه شده است بخشی به بیرون میروند و آنکه بیشتر اتفاق میافتد و جدیتر است، هجرت به درون و انفعال است. به عبارتی هر کسی به دنبال پروژههای فردی خودش میرود یعنی اتصال تاریخی ایجاد نمیشود و بعد او به تاثیر امیدبخشی میپردازد و مصداقهای آن را در دهه ۸۰ مطرح میکرد که ما باید در مسیر تحقق آن گام برداریم.
در مسیر دستیابی به دموکراسی
محمدتوسلی، دبیرکل سابق نهضت آزادی
من به ذکر نکاتی اندک اشاره میکنم؛ با مهندس سحابی از زمان دانشجویی تا سالهای پایانی عمرشان ارتباط نزدیک داشتم. در زندانهای سال ۵۰، سال ۶۹ و دهه ۸۰ در فرصتهای مختلف با ایشان بودهام. همچنین در فعالیتهایی که هاله سحابی و هدی صابر داشتهاند، همفکری و همکاری با آنها نیز داشتهام و تلاش آنها برای دستیابی به دموکراسی و دستیابی به جامعه مدنی را دیدهام.
البته در اینجا به این نکته نیز اشاره دارم که مهندس بازرگان و آیتالله طالقانی و دکتر سحابی با نگاهی راهبردی بهدنبال برنامههای خودشان رفتند و دنبال قدرت نبودند که سیاستمدار باشند بلکه بهعنوان کنشگر اجتماعی براساس مبانی خودشان و بهعنوان فرزندان انقلاب مشروطه و تجربهای که از آموزههای قرآنی و بنابر شناختی که از تاریخ داشتند، در راستای برداشتن موانع توسعه گام برداشتند.
بهعبارتی همه آن بزرگواران و عزیزانی که نامشان را آوردم، در مقطع حیات خود به دنبال آن بودند که فرایند گذار از این موانع را پیش ببرند. ما باید ادامهدهنده راه این بزرگان باشیم. اگر بپذیریم جامعه ما جامعه متکثری است و بپذیریم که باید عقاید مختلف، دیدگاه و اقوام مختلف را در جامعه مورد توجه قرار دهیم و برای آنها احترام قائل شویم؛ اگر ما در این مسیر گام برداریم میتوان امیدوار بود که با حس تمامیت ارضی از این چالشها عبور کنیم و با وفاق ملی به سمت آزادی و عدالت و دستیابی به دموکراسی پیش برویم.
ضرورتهای توجه به یادمانها
فاطمه گوارائی، فعال ملی-مذهبی
به نظرم یادمانها در شرایط فعلی دارای چند نکته است؛ اول اینکه در شرایط اخیر جامعه، بیاعتمادی و بیتوجهی به سرنوشت جمعی و کشور ایران، انفعال و مهاجرت، قالب زیست ما شده و این یادمانها میتواند به ما یادآوری کند همیشه در شرایط بحرانی افرادی برخلاف جریان آب شنا کردند و سخت ایستادند و چراغ را روشن نگه داشتهاند. آنها ارزشمندند و باید در زمانهای مختلف به یاد جامعه بیاوریم صحنه خالی از افراد نبوده که حاضرند پای اعتقادات خود بایستند و هزینه دهند.
دومین موضوع انتقال تجربه تاریخی است. جامعه با حافظه کوتاهمدت همراستاست و همیشه با فقدان تجربه تاریخی پیش رفته است. ثمره گذشتگان باید مورد ارزیابی قرار گیرد و تجربه به نسلهای بعد انتقال یابد تا نسلهای بعد همان اتفاقات بد یا راه رفته را دوباره تکرار نکنند. نکته دیگر که در بزرگداشت و یادمانها باید در نظر گرفت این است که باید به نقد روش، اندیشهها، سیره و… مجموعههای مهم بپردازیم.
ضمن بزرگداشت عزیزان در حال حاضر که جامعه به دنبال برونرفت از شرایط بحرانی کنونی است، نیازمند نقد و مشخص کردن کاستیهای افراد باشیم و بیابیم که حفرههای عملکرد و اندیشه آنها کجاست. اگر این موضوعات بازخوانی شده و بر روی نداشتههای این افراد تمرکز کنیم، به قابلیت پاسخگویی بیشتری به مسائل و معضلات کنونی در جامعه دست مییابیم. شاید افراد به لحاظ منشی، شخصیتی و اخلاقی برجسته و شایسته وجود داشته باشند، اما اگر دیدگاه، روش و منش آنها مورد بازخوانی قرار نگیرد قاعدتاً نمیتوان انتظار داشت این افراد در آینده نقش خود را ایفا کنند.